قشنگ ترین جا تو دلم شماله!

بارون میاد از آسمون


از ابر بی نام و نشون


صدای رعدوبرق میاد


چه ترسی افتاد دلمون


شماله و بارونای خاکستریش


بوی بهشت میاد خدا،چقدتوهستی مهربون


صدای مرغ دریا میپیچه تو گوشمون


 چه خوش نوا، چقد هستن فراوون


مسافرا میان باهم،بعضیاشون توی راهن


چه خوشحالن،چندشبی رو هستن مهمون


راستش دیگه ماشینا از درختا بیشتر شدن


 توروخدا ببین سر اون میدون


اون قدیما فضایی داشت،صفایی داش


اما حالا دودی میشی پاتو بزاری بیرون


قشنگترین جا تو دلم شماله


 شمالی که ازش نمیگذرم آسون


هرجور باشه نجیبه وعجیبه


تمیزترین جاست توی نقاط ایرون



نظرات شما عزیزان:

حسینی
ساعت9:38---2 آذر 1393
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گلست
به کوه اندرون لاله و سنبلست
هوا خوشگوار و زمین پرنگار
نه گرم و نه سرد و همیشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون
گرازنده آهو به راغ اندرون
همیشه بیاساید از خفت و خوی
همه ساله هرجای رنگست و بوی
گلابست گویی به جویش روان
همی شاد گردد ز بویش روان
دی و بهمن و آذر و فرودین
همیشه پر از لاله بینی زمین
اینم یه شعر از فروسی برای ( بقول دخترم) شمال خودمون


سمیه
ساعت13:08---1 آذر 1393
شعری از زنده یاد؛ گلچین گیلانی



گیلان، ای سرزمین سبزه ی خوش رنگ

زیر بلند آسمــــــانِ آبی و زیبا

دورم من از تو، گر هزاران فـرسنگ

نیست دلم دور از آن بهشــتِ دلارا

**

دور توان شد مگر ز مـــادرِ دلبند؟

دور توان شد مگر ز سینه ی پر مـهر؟

می رود این جانِ دردناک، چو فـرزند

سوی تو، ای مادر گرامی و خوش چهر

**

رفتم یک روز توی جنگل و بیشه

برگِ زمرد به شاخه های درختان

پرتو خورشید گویی از پس شیشه

می آمد: سبز و زرد و آبیِ تـابان

**

نوک می زد دارکوب، و خوش آهنگ

قهقه می زد ترنگ خرم و خوشـحال

پیچک پیچیده بود نازک و خوش رنگ

گرد درختان سربلند و کـــهنسال

**

مرغابی می پرید اینجا، آنـجا

نیلوفر روی آب می زد پـرپر

بادِ خوش نیم روزِ شادی افزا

بوی تر و نیم گرم مستی آور

**

آری گیلان! بهشت سبزه ی خوش رنگ

کوه تو، با ابرها و پرتو خـــورشید

جنگل تو، با پرندگان خوش آهــنگ

در دلم افکنده اند عکسی جــــاوید


سمیه
ساعت13:05---1 آذر 1393
نمی دانم چرا این گونه حالم

نمی دانم چرا زحالم بی خیالم

در این وادی چرا من غمناکم

نمی دانم چرا درس خوانده ام من

نمی دانم که عمرم را چه کردم

نمی دانم چرا اکنون بی کارم

نمی دانم چرا پارتی ندارم

نمی دانم چرا پولی ندارم

نمی دانم چرا ، چرا، چرا است

نمی دانم چرا درسم نگیرد دستم

نمی دانم، نمی دانم تا کـــــ(دنبال کــــارم)ـــــــــــــــــــــ


سمیه
ساعت13:03---1 آذر 1393
به گیله مرد میگم نظرت در مورد گیلان چیه ؟

با لبخند میگه : گیلان خانوم مادریه که بچه هاش رو نگه نمیداره !

و من متعجب به یاد بسیاری از بچه های فامیل میوفتم وقتی که دیدارمون سال به سال در عید نوروزه !

دوری و دوستی و اشتغال و اسکان ...

در دلم میگم : ننه گیلانه با همه ی این نا مهربونی ها ، بازم یه دونه ای !

گیله مرد گفت: گل گفتی !

دهنم از تعجب باز موند !


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 1 آذر 1393برچسب:, | 10:31 | نویسنده : مهدیزاده |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • اریک صدا