بارون میاد از آسمون
از ابر بی نام و نشون
صدای رعدوبرق میاد
چه ترسی افتاد دلمون
شماله و بارونای خاکستریش
بوی بهشت میاد خدا،چقدتوهستی مهربون
صدای مرغ دریا میپیچه تو گوشمون
چه خوش نوا، چقد هستن فراوون
مسافرا میان باهم،بعضیاشون توی راهن
چه خوشحالن،چندشبی رو هستن مهمون
راستش دیگه ماشینا از درختا بیشتر شدن
توروخدا ببین سر اون میدون
اون قدیما فضایی داشت،صفایی داش
اما حالا دودی میشی پاتو بزاری بیرون
قشنگترین جا تو دلم شماله
شمالی که ازش نمیگذرم آسون
هرجور باشه نجیبه وعجیبه
نظرات شما عزیزان:
همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گلست
به کوه اندرون لاله و سنبلست
هوا خوشگوار و زمین پرنگار
نه گرم و نه سرد و همیشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون
گرازنده آهو به راغ اندرون
همیشه بیاساید از خفت و خوی
همه ساله هرجای رنگست و بوی
گلابست گویی به جویش روان
همی شاد گردد ز بویش روان
دی و بهمن و آذر و فرودین
همیشه پر از لاله بینی زمین
اینم یه شعر از فروسی برای ( بقول دخترم) شمال خودمون
گیلان، ای سرزمین سبزه ی خوش رنگ
زیر بلند آسمــــــانِ آبی و زیبا
دورم من از تو، گر هزاران فـرسنگ
نیست دلم دور از آن بهشــتِ دلارا
**
دور توان شد مگر ز مـــادرِ دلبند؟
دور توان شد مگر ز سینه ی پر مـهر؟
می رود این جانِ دردناک، چو فـرزند
سوی تو، ای مادر گرامی و خوش چهر
**
رفتم یک روز توی جنگل و بیشه
برگِ زمرد به شاخه های درختان
پرتو خورشید گویی از پس شیشه
می آمد: سبز و زرد و آبیِ تـابان
**
نوک می زد دارکوب، و خوش آهنگ
قهقه می زد ترنگ خرم و خوشـحال
پیچک پیچیده بود نازک و خوش رنگ
گرد درختان سربلند و کـــهنسال
**
مرغابی می پرید اینجا، آنـجا
نیلوفر روی آب می زد پـرپر
بادِ خوش نیم روزِ شادی افزا
بوی تر و نیم گرم مستی آور
**
آری گیلان! بهشت سبزه ی خوش رنگ
کوه تو، با ابرها و پرتو خـــورشید
جنگل تو، با پرندگان خوش آهــنگ
در دلم افکنده اند عکسی جــــاوید
نمی دانم چرا زحالم بی خیالم
در این وادی چرا من غمناکم
نمی دانم چرا درس خوانده ام من
نمی دانم که عمرم را چه کردم
نمی دانم چرا اکنون بی کارم
نمی دانم چرا پارتی ندارم
نمی دانم چرا پولی ندارم
نمی دانم چرا ، چرا، چرا است
نمی دانم چرا درسم نگیرد دستم
نمی دانم، نمی دانم تا کـــــ(دنبال کــــارم)ـــــــــــــــــــــ
با لبخند میگه : گیلان خانوم مادریه که بچه هاش رو نگه نمیداره !
و من متعجب به یاد بسیاری از بچه های فامیل میوفتم وقتی که دیدارمون سال به سال در عید نوروزه !
دوری و دوستی و اشتغال و اسکان ...
در دلم میگم : ننه گیلانه با همه ی این نا مهربونی ها ، بازم یه دونه ای !
گیله مرد گفت: گل گفتی !
دهنم از تعجب باز موند !
برچسبها: